به گزارش شهرآرانیوز؛ «وقتی نوجوانی کم سن و سال بودم، پدرم هرشب تلی از گل زعفران را به خانه میآورد و مجبور بودیم، ساعتها بنشینیم و آنها را پاک کنیم. اگر تجربه پاک کردن گل زعفران را داشته باشید، میدانید چه کار خسته کننده و فرسایشی است. حالا فکر کنید این گلها پژمرده هم باشند. واقعا پاک کردنشان عذاب آور و طاقت فرسا میشود.
یادش به خیر! شبهایی که مادربزرگ مهمان خانه مان بود و ما را پای قصهها و افسانه هایش مینشاند، اصلا متوجه گذر زمان و سختی کار نمیشدیم. درست مانند مجموعههای دنباله دار تلویزیونی که هرشب باید چشم انتظار نوبت پخش بعدی اش شد، ماهم هرشب چشم انتظار مادربزرگ میشدیم تا ادامه قصه اش را برایمان بگوید.
وای به شبهایی که مادربزرگ میهمان خانه عمواکبر بود. دقیقهها ساعت بودند و کار چندبرابر شبهای دیگر طول میکشید. برای همین گاهی پدرم خودش دست به کار میشد و قصهای سرهم میکرد ولی هیچ کدام از قصههای پدرم، رنگ و بوی و هیجان قصههای مادربزرگ را نداشت.»
خاطرهای که دوستم از دوره نوجوانی اش تعریف میکند، به یک باره من را هم به دوران کودکیام میبرد. وقتی آقاجون خدابیامرز زنده بود و شبهای بلند زمستان ما را ساعتها پای قصه هایش مینشاند. قصههایی که برای خودشان کلاس درسی بودند و برخی از تجربههای تلخ و شیرین زندگیام محصول همان هاست.
راستش را بخواهید دلم برای بچههای امروزی کمی میسوزد که چگونه تلویزیون و فضای مجازی آنها را از شنیدن قصههای شیرین بزرگ ترهایشان و دهها منفعت آن دور کرده است. موضوعی که دکتر حسین کدخدا، روان شناس حوزه کودک و نوجوان هم بر آن تأکید دارد و دراین باره اطلاعاتی به ما میدهد که خواندن و شنیدنش برای همه والدین ضروری است.
قصه گویی را باید یکی از روشهای آموزشی کارآمد در مسائل تربیتی و درمان اختلالات روانی دانست. برخلاف تصور عامه کوچک و بزرگ هم ندارد. اگر این طور بود خداوند متعال از این قالب تربیتی در کتابهای ادیان الهی استفاده نمیکرد. خوبی قصه به نسبت دیگر قالبهای تربیتی و آموزشی این است که ارزان، مؤثر و در دسترس برای هرکسی و با هرموقعیت و جایگاهی است. همچنین اجرای آن نیازمند امکانات خاصی نیست. ازاین رو خیلی راحت میتواند پیامها و ارزشهای مدنظر ما را به دیگران منتقل کند.
با ورود فناوریهایی مانند رادیو و تلویزیون به جامعه به نظر میرسد رسالت قصه گویی والدین را این وسایل برعهده گرفته و جای خالی آن را پرکرده باشند. درحالی که این طور نیست. رادیو و تلویزیون رسانههایی عمومی هستند و هرگز نمیتوانند جای ابراز محبت، ناز ونوازش، انتقال انرژی و تعامل دوسویه والدین با بچهها را درجریان قصه گویی بگیرند. ازاین رو والدین نباید تصور کنند که با پخش برنامههای مختلف از این رسانهها حتی درقالب قصه گویی، این رسالت آموزشی مهم از آنها گرفته شده است.
بیشتر والدین از پند و اندرز و نصیحت برای ارتباط با بچه هایشان و انتقال پیام به آنها استفاده میکنند، چیزی که بچهها مانند سدی در برابر آن میایستند و آن را نمیپذیرند. درحالی که میتوان از قالبهای آموزشی و تربیتی مانند قصه گویی برای انتقال غیرمستقیم همان پیامها استفاده کرد و کودک را به چالش کشید و او را برای حل مشکلاتش آماده کرد.
در واقع، قصه و داستان این ظرفیت را دارد که بتوان از آن برای آموزش مهارتهای دهگانه زندگی مانند حل مسئله، انتخاب و تصمیم گیری و خودآگاهی به بچهها کمک گرفت. با همه اینها میتوان گفت که قصه چهار بُعد کلی زندگی یک کودک را میتواند هم زمان دربرگیرد.
دامنه اطلاعات کودک را افزایش میدهد، قدرت تمرکز و حافظه او را تقویت، حس کنجکاوی اش را برانگیخته و فرایند یادگیری را برای او آسان میکند.
هوش هیجانی کودک را زیاد میکند، ارتباط عاطفی ما با او را بهبود میبخشد، کنترل خشم و استرسش را افزایش میدهد و فضیلتهای اخلاقی را در او تثبیت میکند.
مهارتهای فردی مانند تصمیم گیری و تفکر خلاق را در کودک ایجاد و تقویت میکند.
در کودک خودشناسی ایجاد میکند و او را به درک بهتری از محیط پیرامونش میرساند.
قرار نیست از قصه گویی فقط بچهها سود ببرند. این اتفاق تعاملی دوسویه است، به ویژه در شرایطی که خانوادهها رفت وآمد کمتر و بچهها ارتباط ضعیف تری باهم دارند. قصه گویی عایدی زیادی برای بزرگ ترها دارد، برای نمونه افزون بر اینکه به بهداشت روانی آنها کمک میکند، آنها را برای دانستن و خواندن بیشتر نیز تحریک خواهد کرد.
تصور کنید فرد قصه گو پدربزرگ یا مادربزرگ خانواده است. با این کار بخشی از مسئولیتهای والدین پرمشغله بردوش آنها قرار میگیرد و خلأ آنها را تاحدی در زندگی بچهها پر میکند. از آنجایی که این قشر ارتباط بهتر، صمیمیتر و مؤثرتری را میتوانند با بچهها برقرار کنند، این تجربه خوب حس مفید بودن و مسئولیت داشتن در دوران کهن سالی را هم به آنها منتقل خواهد کرد.
ما قصهها را میتوانیم براساس تجربههای شخصی خودمان بسازیم یا از آنچه شنیده و خواندهایم در روایت هایمان وام بگیریم یا مستقیم از روی کتاب برای بچهها تعریف کنیم. اینکه هدف ما از قصه گویی برای بچهها چه چیزی باشد، تعیین کننده این شرایط است. برای نمونه وقتی میخواهیم پیامی را به بچهها منتقل کنیم میتوانیم هدفمند از خودمان قصه بسازیم یا وقتی میخواهیم دانش و اطلاعات بچهها را درباره موضوعی افزایش دهیم، مستقیم سراغ کتابی برویم و آن را برایشان بخوانیم.
بدترین زمان برای قصه گفتن یا کتاب خواندن پیش از خواب بچه هاست. خیلی از والدین فراموش میکنند که هدف از قصه گویی و کتاب خوانی برای بچهها انتقال پیام و دادن اطلاعات به آن هاست، نه لالایی خواندن و خواباندن آن ها. درواقع، والدینی که زمان خواب را برای این کار انتخاب میکنند غیرمستقیم به بچهها آموزش میدهند که با دیدن کتاب به مغزشان فرمان آماده شدن برای خوابیدن را بدهند.
البته ناگفته نماند که این کار بسیار بهتر از قصه نگفتن و کتاب نخواندن است. شاید بهتر باشد والدین یک خط مشی متفاوت تری از آنچه گفتیم درپیش بگیرند، برای نمونه وقتی میخواهند بچهها را بخوابانند و احساس آرامش را به آنها منتقل کنند، قصههای ساده و بدون پیام را انتخاب کنند ولی اگر به دنبال اهداف مفید قصه گویی یا کتاب خوانی مانند انتقال پیام و برانگیختن حس کنجکاوی در بچهها هستند، ساعتی مشخص در طول روز را برای این کار تعیین کنند یا شبها تا پیش از رسیدن زمان خواب بچهها این کار را بکنند.
معمولا مادرها بسیار بهتر از پدرها برای بچهها لالایی میخوانند. قصه هم همین طور است. اگرچه جنسیت در آن نقشی ندارد، باید گفت پدربزرگها و مادربزرگها قصه گوهای بهتری نسبت به پدر و مادرها هستند. موضوعی که به کوله بار تجربه، اطلاعات و حوصله زیادتر آ نها برمی گردد. بااین همه، برای یک قصه گوی خوب میتوان ویژگیهایی را تعریف کرد.
قصه گویی با کتاب خوانی صرف یا دیدن فیلم و سریال فرق اساسی دارد و آن هم تعامل دوسویه آن است، ازاین رو باید پیرو شرایطی باشد.
قصه گویی قالبی برای انتقال پیام است، ولی شکل بیان آن هم میتواند خودش پیام رسان باشد، مانند اینکه گفتیم قصه را باید برای بیدارشدن بچهها گفت، نه خواباندنشان؛ بنابراین مهم است که چگونه قصه بگوییم. تصور کنید قرار است قصهای را برای کودکی بخوانیم. ما دو امکان داریم؛ کتابی تهیه کنیم و آن را از رو بخوانیم یا خیلی راحت دکمه گوشی همراهمان را بزنیم و قصهای را جستوجو کنیم و آن را برای کودک بخوانیم.
شاید ندانید وقتی ما گوشی تلفن همراهمان را منبع هرکاری قرار میدهیم، مانند پیدا کردن قصه یا پاسخ پرسشهای کودک، غیرمستقیم این آموزش را به بچهها میدهیم که گوشیهای تلفن همراه منبع ارزشمندتر و معتبرتری درمقایسه با کتابها هستند؛ بنابراین اگر قرار است قصهای را هم از روی متنی بخوانیم، بهتر است که آن متن یک کتاب کاغذی باشد.
قصه خواندن از روی کتاب باید تا سن توانایی کودک برای مطالعه ادامه داشته باشد، ولی قصه گفتن آن هم از نوع هدفمندش موضوع دیگری است. نمیتوان برای آن گروه سنی تعریف کرد ولی میتوان گفت که باید از دوره جنینی آغاز شود و تا پایان نوجوانی ادامه پیدا کند. در این بین تنها چیزی که تغییر میکند نوع قصهای است که ما برای بچهها بیان میکنیم، برای نمونه در دوره جنینی ترانههای کودکانه و در دوره نوجوانی تجربههای شخصی میتواند مناسب باشد.